نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
منور رمضانی، مشهور به “ننه حسن” ساکن متولد شهر سهرورد و ساکن شهر قیدار شهرستان خدابنده است که در ۷۰ سالگی شروع به کشیدن نقاشی کرده است و با کشیدن نقاشی از داستانها، باورها و شیوه زندگی مردم روستاهای آذربایجان، بخش مهمی از ادبیات شفاهی پیرامون خود را به تصویر کشیده است. اشراق آنلاین:منور رمضانی، […]
منور رمضانی، مشهور به “ننه حسن” ساکن متولد شهر سهرورد و ساکن شهر قیدار شهرستان خدابنده است که در ۷۰ سالگی شروع به کشیدن نقاشی کرده است و با کشیدن نقاشی از داستانها، باورها و شیوه زندگی مردم روستاهای آذربایجان، بخش مهمی از ادبیات شفاهی پیرامون خود را به تصویر کشیده است.
اشراق آنلاین:منور رمضانی، مشهور به “ننه حسن” ساکن متولد شهر سهرورد و ساکن شهر قیدار شهرستان خدابنده است که در ۷۰ سالگی شروع به کشیدن نقاشی کرده است و با کشیدن نقاشی از داستانها، باورها و شیوه زندگی مردم روستاهای آذربایجان، بخش مهمی از ادبیات شفاهی پیرامون خود را به تصویر کشیده است.
آثار ننه حسن علاوه بر دارا بودن همه این وجوه از نظر ظرافتهای اجرایی از نمونههای درخشان هنرخودآموخته را پیش روی ما گذاشته است و ترکیب هنرمندانه عناصر در فضای اثر، تقسیمات فضایی بدیع و تاثیرگذاری که با مینیاتورها قرابت ویژهای پیدا میکنند و کارکردهای ویژه بصری مثل استفاده از خطوط کناره نما در نقاشیهای این بانوی خودآموخته نشان از استعداد قابل توجه او در نقاشی دارد.
حسن رجبی، پسر ننه حسن که خود نقاش است، درباره تم نقاشیهای این هنرمند اظهار کرد: داستانها و خاطرات دوران مختلف زندگی، اسطورههای ملی و بومی و خوابهایی که مادرم میبیند بیشترین تاثیر را در نقاشیهایش دارد. مادرم از هفت سالگی قالی میبافت. نقشهایی که آنها در قالیهایشان میبافتند سینه به سینه منتقل شده و به او رسیده است و حالا او آنها را روی بوم میآورد.
او افزود: او برای قالیبافی خودش رنگ درست میکرد و همین باعث شد مادرم در زمینه رنگ استاد باشد و دنیای آنها را خوب بشناسد. کار مادرم کاملا تجربی بود. او پس از چند سال برای خودش یک سبک خاص دارد و کاملا خلاقانه کار میکند.
رجبی همچنین گفت: او تاکنون برای نقاشیهایش بیش از سه هزار اتود زده است. از چهار سال پیش پیگیر بودم که آثار او را به نمایش عمومی بگذارم. اولین نمایشگاه او در خانه هنرمندان برگزار شد و مورد استقبال قرار گرفت. بعدها نمایشگاهی در لس آنجلس و در گالری سیحون داشت و در مرداد نیز گالری شیرین میزبان نقاشیهای ننه حسن بود.
در ادامه این گزارش گفتگویی را با مکرمه دوم نقاشی خودآموخته ایران،منور رمضانی معروف به “ننه حسن” انجام داده ایم که از نظرتان می گذرد.
چطور شد که نقاشی را شروع کردید؟
من منور رمضانی هستم. متولد روستای سهرورد از توابع روستای خدابنده در زنجان. کنار خانوادهام فرش میبافتم و نقوش فرشها را رنگ آمیزی میکردم. شیر و پلنگ و اسب میکشیدم و جیران و خاتونها را رنگ آمیزی میکردم. بعد هم آن فرشها را از روی نقش و نگارهایی که کشیده بودم، میبافتم و به پدر و خانواده تحویل میدادم تا بفروشند. من دوست داشتم کتابهای قدیم را بخوانم. یادم میآید که برایم کسی را آورده بودند تا به من آموزش و درس بدهد. مادرم دوست نداشت من نقاشی کنم و از درس عقب بمانم.
چند سال است که شروع کردهاید به نقاشی و اولین تابلو را چه زمانی کشیدید؟
6 سال است که نقاشی را شروع کردهام. همه کارهایم را کنار گذاشتهام و تنها نقاشی میکشم.
این نقاشیها چطور در ذهن شما نقش میبندند که شما آنها را ترسیم میکنید؟
هر چیزی که به ذهنم میرسد، نقاشی میکنم. از کتابهای قدیمی، شمشیرها و جنگها و یا آداب و رسوم خانوادهها را دوست دارم نقاشی کنم. در بچه گیام کتابها و قصهها را برایم میخوانند و آنها در ذهنم هنوز مانده است. از رستم و سهراب تا مراسم عروسی و عزا همه داستانها در ذهنم نقش میبندند. از پنج سالگی فرش بافتم تا همین چند سال گذشته و در نه سالگی ازدواج کردم. الان هم که سنام شده هفتاد و پنج سال راضیام و گاهی هنوز هم قالی میبافم و نان هم درست میکنم. ما قالی میبافتیم و برادر شوهرم آنها را میفروختند تا خرج زندگیمان در بیاید.
ننه حسن خوابهایی که میبینی، یا زندگی شخصیات همه در این تابلوها هستند. چه حسی دارید وقتی به این تصاویر نگاه میکنید؟
(ننه با اشاره به تابلویی میگوید) یکبار خواب دیدم که به مکه و برای زیارت میخواهم بروم. من و پسرم در راه مکه بودیم که یک راه سفید را پسرم رفت وانتهای جاده ماه بود که به آنجا رسید اما من از راهی رفتم که به مکه نرسیدم و برگشتم. در همان لحظه از خواب بیدار شدم.
شما که نقاشی میکنید، میتوانید در نقاشیهایتان کاری کنید که خدا هم راضی باشد و تاثیر بگذارد روی کسانی که آن نقاشی را نگاه میکنند؟
خدا در این سن و سال به من ذهن داده است تا من نقاشیهایی بکشم. من که رفتنی هستم و اینها میماند. من داستانهایی را میکشم که در ذهنها باقی بماند. گاهی با نقاشی کردن تخلیه روحی میشوم و یا اگر خدایی نکرده عزیزی را از دست میدهم، ترجیح میدهم در آن شرایط نقاشی بکشم. تنها راه فرار از فشار و غم در لحظههایی برایم ترسیم نقاشی است.
چطور میشود که یک مراسم را به خوبی ترسیم میکنید؟ به خصوص داستانهای تاریخی همچون رستم و سهراب، و یا زندگی ائمه را؟
همه داستانها را میدانم. داستانهای قدیمی را شنیدهام. آنچه را که نمیدانم از پسرم میپرسم. در قدیم کنار کرسی برای بچههایم داستانهای قدیمی میخواندم. این نقاشیها برگرفته از همان داستانهای قدیمی است. امروزه خورد و خوراکها اصلا خوب نیستند و ما برای نسلی هستیم که روغن حیوانی میخوردیم و به همین دلیل الان ذهنیت خوبی دارم که خوابها در خاطرم میمانند و آنها را نقاشی میکنم. ما به سختی کار و کشاورزی میکردیم و غذای سالم میخوردیم اما جوانهای امروز توانایی کمی دارند و تغذیه مناسبی ندارند.
اولین تابلویی که کشیدهاید را به خاطر دارید؟
بله ،با خودکار یک پرنده را کشیدهام که به سمت لانهاش میرود و آن را خیلی دوست دارم.
هر روز زمانی را به نقاشی کشیدن اختصاص میدهید؟
تقریبا بیشتر از هر کاری، نقاشی میکشم. من را با دنیای دیگری آشنا میکند. انگار که در این دنیا نیستم.
قلم را که در دستانتان میگیرید، برایتان سخت و مشکل نیست؟
عادت کردهام. پیش از اینها با خودکار و مداد میکشیدم اما چندسالی است که با قلم نقاشی میکنم. البته پسرم سخت گیری کرد تا عادت کنم به اینکه با قلم نقاشی کنم. وقتی پسرم حسن در خانه نبود هم کاغذ کم میآوردم و از کاغذهای طراحی حسن استفاده میکردم.
تا حالا شده در نقاشیها، اعضای خانواده و فرزندانتان را هم بکشید؟
همه اینها فرزندان من هستند و هیچ فرقی نمیکنند. برای همه جوانها آرزوی سلامتی میکنم.
Δ