حاضرم دیوانه شوم اما به برنامه های ماهواره نگاه نکنم

حاصل تصمیم کبرای یک بانوی سهرورد ی ازدیارخدابنده برای رهایی از دست گنداب فساد این جمله بود:حاضرم دیوانه شوم اما به برنامه های ماهواره نگاه نکنم. به گزارش اشراق آنلاین زهرامحمدی،بانوی سهروردی ازدیاردارالمومنین،شهرستان خدابنده است که بخاطر بیماری افسردگی به روانپزشکی در تهران مراجعه می کندوروانپزشک به همسروی می گوید که این خانم برای رهایی […]

حاصل تصمیم کبرای یک بانوی سهرورد ی ازدیارخدابنده برای رهایی از دست گنداب فساد این جمله بود:حاضرم دیوانه شوم اما به برنامه های ماهواره نگاه نکنم.

Salehin1426582041

به گزارش اشراق آنلاین زهرامحمدی،بانوی سهروردی ازدیاردارالمومنین،شهرستان خدابنده است که بخاطر بیماری افسردگی به روانپزشکی در تهران مراجعه می کندوروانپزشک به همسروی می گوید که این خانم برای رهایی از این بیماری باید به برنامه های ماهواره نگاه کند.

خبرنگاراشراق آنلاین این قضیه راازاین بانوجویاشد که وی اینگونه پاسخ داد:همسرم نیز برای حل مشکل من یک ماهواره تهیه و آن را نصب کرد.

در همان ابتدای تماشای برنامه های ماهواره من متوجه شدم که این دستگاه شیطانی،زندگی من و فرزندانم را بر باد خواهد داد،به همسرم گفتم من حاضرم دیوانه شوم اما به این برنامه ها نگاه نکنم.

همسرم گفت: پس من در اولین فرصت این دستگاه را می فروشم،من هر چه فکر کردم دیدم با فروش این دستگاه خانواده ای دیگر را دچار این معضل خانمان سوز خواهیم کرد، پس به همسرم گفتم: نه! من راضی نیستم باعث بدبختی یک خانواده دیگر شویم.

با امام جماعت مسجد تماس گرفتم و از او راهنمایی خواستم،او نیز از پاسگاه محل سوال کرد، آنها گفتند: اگر ما این ماهواره را از این شخص بگیریم باید برای او پرونده سازی شود و جریمه هم دارد اما اگر داوطلبانه به پایگاه بسیج تحویل بدهد در صورت نیاز به عنوان تشویق یک دستگاه دیجیتال نیز دریافت می کند.

وقتی امام جماعت این موضوع را به من گفت با همسرم در میان گذاشتم او گفت که ما در این محل آبرو داریم و همه ما را می شناسند اگر این کار را بکنیم شاید همه متوجه قضیه شوند. بالاخره تصمیم گرفتیم خودمان این ابزار بی حیایی و بی عفتی را نابود کنیم.

همسرم به پشت بام رفت و بشقاب را به حیاط خانه انداخت تا او به پایین بیاید من با چکش و تبر به جان بشقاب افتادم و تا می توانستیم آن را خرد و له کردم، دستگاه گیرنده ماهواره هم به همین سرنوشت دچار شد، همسرم لاشه این افعی زهر دار را داخل گونی ریخته و به جایگاه زباله های شهر برد.

وقتی این دستگاه از خانه ما رفت انگار بار بزرگی از دوش ما برداشته شد و اتفاقا این بار احساس کردم خوشحالی و رضایت قلبی از این کار، افسردگی من را تا حدود زیادی رفع کرده است.