تأملی درنامه رهبرانقلاب به جوانان غرب

نامه کوتاه اما مهم رهبر انقلاب خطاب به جوانان آمريکا و اروپا از جهات مختلف قابل بررسي و داراي اهميت ويژه است. اشراق آنلاین:نامه کوتاه اما مهم رهبر انقلاب خطاب به جوانان آمريکا و اروپا از جهات مختلف قابل بررسي و داراي اهميت ويژه است و به نظر مي رسد تبيين و تحليل پيام هاي […]

نامه کوتاه اما مهم رهبر انقلاب خطاب به جوانان آمريکا و اروپا از جهات مختلف قابل بررسي و داراي اهميت ويژه است.#letter4u

اشراق آنلاین:نامه کوتاه اما مهم رهبر انقلاب خطاب به جوانان آمريکا و اروپا از جهات مختلف قابل بررسي و داراي اهميت ويژه است و به نظر مي رسد تبيين و تحليل پيام هاي اين نامه اولا براي افزايش دامنه ضريب نفوذ آن و ثانيا براي اثربخشي بيشتر اين نامه در اذهان و تغيير نگاه و رويکرد جوانان غرب به اسلام و آموزه هاي آن موثر باشد. بر اين اساس در حد بضاعت و مجال به اختصار در اين نوشته به برخي نکات و پيام هاي اين نامه اشاره مي شود.1 – اصل مخاطب قراردادن جوانان آمريکايي و اروپايي توسط رهبر انقلاب، امري بديع و ابتکاري بسيار قابل توجه محسوب مي شود هم از اين منظر که يک شخصيت بزرگ علمي جهان اسلام، جوانان غرب را مخاطب کلام و پيشنهادهايي کاملا “منطقي” و “شدني و قابل دسترس” قرار مي دهد آن هم شخصيتي علمي که بنابر شواهد و قرائن و آمار، پرنفوذترين و پرمخاطب ترين چهره جهان اسلام ، هم از نظر ديني و هم به لحاظ مواضع سياسي در عصر حاضر شناخته مي شود و هم از منظر اين که مخاطب نامه يک رهبر ديني جهان اسلام، جوانان غرب هستند خصوصا جوانان غيرمسلمان و آناني که تاکنون آشنايي آنها با اسلام نه از طريق منابع اصلي آن يعني قرآن و سنت نبوي بلکه از طريق رسانه هاي غربي صهيونيستي بوده است.2 – مخاطب قرار دادن جوانان غربي توسط رهبر بزرگترين انقلاب قرن جهان مي تواند از اين نکته مهم ديگر نيز حکايت داشته باشد که بناي انقلاب اسلامي بر “گفت وگو” و دعوت به حق جويي و حق مداري و روشن کردن واقعيت ها در پيش چشم مردم جهان بوده و هست و براي بيان حرف حق خود تنها صداقت و منطق و گفت و گو را در انديشه و عمل به رسميت مي شناسد، و نه زور و تزوير و دروغ گويي و نفاق را.

3 – نوشتن اين نامه همچنين بر اين نکته مهم مُهر تاييد بسيار جدي مي گذارد که يکي از وظايف و شايد اصلي ترين وظيفه حقيقت باوران و دين پژوهان، مسلمانان و اسلام شناسان واقعي، ضرورت تبيين و شناساندن چهره اسلام واقعي به جهانيان از طريق تشکيل جلسات موثر و مستمر و ارتباط با مردم ، بزرگان ، خواص، گروه هاي مرجع و جوانان در جاي جاي دنيا است. ضرورتي که حتي خيلي از بزرگان و دلسوزان دين تاکنون از آن بسيار غفلت کرده اند.

4 – حال که در قرن بيست و يکم دشمنان و بدخواهان اسلام با استفاده حداکثري از توان مالي، فشارهاي سياسي، دورويي و نفاق و سوء استفاده از توان تبليغاتي و رسانه اي و خصوصا فضاي بي حد و مرز دنياي مجازي هرچه مي توانند عليه اسلام و مسلمانان جو سازي مي کنند و پروژه “اسلام هراسي” و انزجار و تنفر از مسلمانان و تحريف تعاليم اسلامي و معرفي تروريست هاي مزدور دست پرورده خود به عنوان نمايندگان مسلمانان را به صورت ويژه در دستور کار خود قرار داده اند، نامه رهبر انقلاب خطاب به جوانان غرب بيش از پيش اين حقيقت را روشن مي کند که امروز برترين و موثرترين “جهاد” و “جان فدايي” در راه اسلام عزيز، قرآن مُنزَل و پيامبر رحمت و عزيزتر از جان، “جهاد روشنگري” و شناساندن اسلام ناب محمدي به مردم جهان خصوصا جوانان است و لازمه اين جهاد علاوه بر دانايي و تحقيق و پژوهش، رفتار مناسب و بيان به روز مسائل ديني و همچنين ارتباط گيري با مخاطبان در جاي جاي جهان است.

5 – پيام روشن ديگر اين نامه تاريخي، تصريح بر اين واقعيت غيرقابل کتمان براي جوانان غرب است که سياست مداران و دولت مردان آنان راه ” سياست مداري” را از ” راستي و حقيقت” جدا کرده اند و در عين نفاق و دورويي به زبان سخناني مي گويند و مدعي چيزهايي هستند اما در عمل به گونه اي ديگر رفتار مي کنند و بر پايه همين واقعيت است که رهبر بزرگترين و مردمي ترين انقلاب عصر حاضر از آن جا که به درستي مي داند اين دولتمردان و سياست بازان “خود خواسته” از طريق راستي و حقيقت دور شده اند،جوانان غرب را که حس حقيقت جويي در قلبشان پويا و قوي تر است مخاطب پيام هاي منطقي و روشن خود قرار داده اند.

6 – شايد از برجسته ترين نکات اين نامه تاريخي آن دو خواست و پيشنهاد ساده اما بسيار مهم و اساسي و کاملا شدني و قابل دسترس به جوانان غرب باشد.

خواست و پيشنهاد اول رهبري از جوانان غرب اين است که اين جوانان که آينده ملت ها و کشورهايشان در دستان آنان خواهد بود درباره انگيزه هاي پشت پرده تخريب چهره اسلام تحقيق و مطالعه کنند و مسلم است که اگر جوانان غرب به چنين تحقيق و مطالعه اي همت بگمارند چه حقايقي که روشن نخواهد شد.

حقايقي که روشن شدن آن ها مي تواند عاملي بس موثر هم در شناساندن چهره و نيت تحريف کنندگان اسلام و آناني که تروريست هاي مزدور و گاه فريب خورده را به عنوان نمايندگان مسلمانان معرفي مي کنند باشد و هم پشت پرده ” اسلام هراسي” و تخريب چهره اسلام را خصوصا براي مردم نمايان کند و هم منافعي که سياست مداران و دولت مردان غرب از تحريف و تخريب اسلام و اسلام هراسي مي برند آشکارتر شود.

پيشنهاد و خواست ساده اما اساسي و مهم ديگر رهبر فرزانه انقلاب به جوانان غرب اين است که در واکنش به سيل اقدامات صورت گرفته براي گمراه کردن و پيش قضاوت ها عليه اسلام، جوانان غرب تلاش کنند که به جاي مرجع قرار دادن رسانه ها براي آشنايي با اسلام، اطلاعات مربوط به اسلام را از منابع اصلي آن يعني از قرآن و سيره پيامبر بزرگ آن به دست آورند اين خواست رهبر انقلاب از جوانان غرب نه تنها از اين واقعيت حکايت دارد که هر دل حقيقت جويي مي تواند با مراجعه به قرآن و بررسي زندگي پيامبر عظيم الشأن آن با نکات اساسي ، واقعيت ها و آموزه هاي حيات بخش و سعادت آفرين مکتب اسلام آشنايي پيدا کند بلکه مراجعه جوانان به قرآن و زندگي پيامبر و آشنايي با اسلام واقعي، عامل مهمي است براي نمايان شدن چهره واقعي آناني که منافقانه و به اشکال گوناگون سال هاست تحريف و تخريب مکتب اسلام را در دستور کار خود قرار داده اند و مسلم است که اگر موثران و انديشمندان جهان اسلام به جهاد روشنگري و معرفي اسلام واقعي به جهانيان همت بگمارند نه تنها چهره واقعي اسلام شناسانده مي شود و توفيق بدخواهان و رسانه هاي فراگير آنان در تحريف و تخريب مکتب ا سلام بسيار کم مي شود و زمينه ظلم و تحت فشار قرار دادن مسلمانان نيز کاهش مي يابد بلکه اين حقيقت غير قابل انکار که افکار، اعمال و خشونت هاي تروريست هاي زائيده و دست پرورده غرب، صهيونيست و وهابيت با مکتب اسلام و مسلماني و سيره نبوي هيچ نسبتي ندارد کاملا و بيش از پيش براي مردم جهان خصوصا غيرمسلمانان واضح و روشن مي شود.

7 – نکته مهم ديگري که مي توان از پيام هاي نامه رهبر انقلاب به جوانان غرب استنباط کرد اين است که جهاني که در اين برهه زماني حساس در آستانه يک گردنه و “پيچ تاريخي” بسيار مهم و سرنوشت ساز قرار گرفته است با محقق شدن جهاد روشنگري و شناساندن و شناخت اسلام واقعي، مي تواند از اين پيچ تاريخي به سلامت عبور کندو به مرحله اي جديد از حقيقت جويي، صلح و آرامش و همزيستي مسالمت آميز و شکل گيري “تمدني نوين” وارد شود.

رهبر انقلاب را تنها نگذاریم

نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی درباره شناخت اسلام بدون واسطه، علاوه بر این که روشی نوین در ترویج دین اسلام است، دروازه ای جدید در دیپلماسی دینی باز کرد. دروازه ای به اذهان افرادی که بدون در نظر گرفته شدن عقاید دینی و سیاسی شان به چالشی جدید، جدی و جذاب برای حقیقت طلبی و درک درست از دین اسلام دعوت شده اند. این نامه هم در شکل و هم در محتوا دارای ویژگی های منحصر به فردی است که بررسی هرکدام از آن ها خود یک کار پژوهشی است اما در این مجال کوتاه با تمرکز به مخاطبان اصلی نامه به ۴ نکته اشاره می شود:

۱ – جوانان غربی، مخاطبان اصلی
نامه حضرت آیت ا… خامنه ای با یک اولویت بسیار مهم آغاز می شود و آن شناخت «تصویر و چهره اسلام» است برای کسانی که آینده اداره غرب در دستان شان خواهد بود. دسترسی راحت تر جوانان به راه های ارتباطی نوین و بدون واسطه، آینده ساز بودن آن ها در مدیریت جوامع غربی و از همه مهم تر و راهبردی تر، ذهن آماده، خلاق و جست و جو گر جوان برای یافت حقیقت و آمادگی آن برای ورود به عرصه های جدید و احیانا پر ریسک و خلاف جریان های رایج از جمله مهم ترین ویژگی های مخاطبان اصلی این پیام است که در دریافت، تاثیر و بازخوردهای آن موثر خواهد بود. مطالعه کامنت ها و نظرات جوانان غربی در سایت های خبری و شبکه های مجازی نشان دهنده یک واقعیت شگفت انگیز است. در نگاه کلی می توان این کامنت ها را به ۴ دسته تقسیم کرد: الف- کسانی که در حمایت از نامه رهبری نظر داده اند،ب- کسانی که براساس شناخت های کنونی شان انتقادات جدی دارند(که عمدتا به نظر می رسد ناظر به عملیات های تروریستی و … است)،ج- کسانی که سوالات جدی درباره دین دارند و د-کسانی که فقط برای توهین به مسلمانان کامنت گذاشته اند. حتی آن هایی که انتقادات تند علیه دین اسلام بیان می کنند استنادات شان نشان می دهد که اطلاع چندانی از دین اسلام ندارند و به بیان دیگر تاکنون کسی نبوده که ذهن حقیقت جوی آنان را به «چالشِ فهمیدن دین» یا «چالشِ حقیقت جویی» دعوت کند و آموزه های رحمانی و منطق و استدلال های اسلامی برای شان ارائه نشده است. اکنون تصور کنید فقط بخشی از مخاطبان گروه های «ب» و «ج» که می توان آن ها را قشر خاکستری در جبهه اسلام گرایی و اسلام ستیزی محسوب کرد، به دنبال یافتن پاسخ سوالات خود بروند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آن هم در جوامعی که سرانه مطالعه در آن بالاست. به بیان دیگر این نامه به صورت مستقیم قشری را مخاطب خود قرار داده که از همه نظر آماده ورود به این «چالش حقیقت جویی» هستند.

۲ – چرا چالش «حقیقت جویی»
ویژگی بسیار مهم دیگر همین روحیه «حقیقت جویی» است که رهبر انقلاب در همان ابتدای نامه به آن تاکید می کنند: «حسّ حقیقت جویی را در قلب های شما زنده تر و هوشیارتر می یابم…». به خصوص با ذکر این جمله کلیدی که « من اصرار نمی کنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید» حضرت آیت ا… خامنه ای به مخاطب نشان می دهند که به دنبال القای هیچ تفکر و اعتقادی نیستند و صرفا به دنبال این هستند که مخاطب را به کاوش بیشتر در دینی فرا بخوانند که در غرب بیش از آن که با کتاب آسمانی و اهداف الهی اش که در نهایت تعالی انسان است شناخته شود، با «واسطه» رسانه های غربی از دریچه ترورها و تندروی ها، به غربی ها به ویژه جوانان شناسانده می شود. جوان هم که ذاتا جست و جو گر است و این جست و جو گری که رهبر انقلاب در این نامه مخاطبان خود را به آن فراخوانده به ۲ نتیجه می‌انجامد: نخست: در لایه سطحی است که پاسخ به سوالات مطرح شده در نامه می تواند به زمینه ها و پشت پرده های بروز این اتفاقات بینجامد و خود دغدغه های جدی تری برای پیگیری بیشتر موضوع فراهم می کند. دوم: در سطح دوم این حقیقت جویی به شناخت معارف عمیق اسلامی منجر می شود. آن جایی که دین اسلام منطبق با فطرت آدمی است و برای بیان آموزه های آن نیاز به شنا خلاف جریان فطری انسان نیست. اتفاقا این شیوه تدبیر در دین و حقیقت جویی شیوه اسلام برای شناخت حقایق است و هرجا شبهه ای ایجاد می شود اگر به آن پاسخ های اقناعی داده شود، به ایجاد جرقه های گرویدن به اسلام و نیز تقویت ایمان منجر می شود. به همین دلیل رهبر انقلاب در مقام یک معلم تیزهوش مهم ترین چالش ها را به جای آن که در قالب جملات خبری و یک طرفه قرار دهند، در لابه لای چندین «چرا؟»، «آیا؟» و «مگر؟» مهم و چالشی مطرح می کنند.

۳ – استفاده از ابزارهای ارتباطی جدید
نکته بعدی شناخت دقیق رهبر انقلاب از ابزارهای رسانه ای جدید است. جایی که ایشان از جوانان می خواهند با استفاده از این ابزارهای ارتباطی در «مرزهای ساختگی و ذهنی محصور نشوند.» این مهم در حقیقت نشان می دهد که ایشان با همین ابزارهایی که در دسترس همه است و غربی ها با توسل به آن به هجمه علیه اسلام پرداخته اند، غرب را به چالش کشیده و کاربران این رسانه ها را به شناخت جدید و واقعی از دین دعوت کرده اند. در حقیقت در عصری که یک هشتگ (#) ساده و چند کلمه ای می تواند هزاران مایل را در چند ثانیه طی کند، رهبر انقلاب با بیان پرسش های کوتاه و البته مهم دغدغه‌های جدی وجدیدی ایجاد کرده اند که پاسخ به هرکدام از آن ها می تواند به سونامی حقیقت جویی درباره دین اسلام در جوامع غربی منجر شود.

۴ – رهبر انقلاب را تنها نگذاریم
این نامه و بازخورد آن در میان مخاطبانش در جوامع غربی نشان داد که ما در این سال ها از چه ظرفیت های بسیار مهم و حیاتی، غفلت کرده ایم. غفلتی که این نامه ثابت می کند باید برایش فکری کرد. اکنون فرصت مناسبی برای پاسخ دادن به شبهات و ابهام های جدی جوانان غربی درباره دین اسلام است. اتفاقی که چندان هزینه بر هم نیست و صرفاتعیین یک گروه مسلط به آموزه ها و شبهات دینی و ورود آن ها به سایت های پر مخاطب و پاسخ به سوالات ایجاد شده می تواند نقطه آغاز آن باشد. حقیقت این است که حوزه های علمیه و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی اکنون وظیفه ای مهم بردوش دارند. بدون شک بازخوردهای این نامه روز به روز ابعاد جدی تری به خود می گیرد و اندیشمندان حوزه و دانشگاه مرتبط با این مباحث باید هم برای فاز اول بازخوردهای این نامه آماده باشند و هم زمینه را برای موج های بعدی و فراگیرتر شدن محتوای مهم پیام در غرب آماده کنند.

اندیشه وانصاف به جای ترس موهوم از «دیگری»
حمله به دفتر مجله «شارلی ابدو»، چاپ مجدد کاریکاتورهای موهن در شماره جدید این نشریه و اعتراض گسترده جوامع اسلامی به این اقدام، رابطه پرفراز و نشیب و سرشار از چالش جهان اسلام با کشورهای غربی را در بعد سیاسی و فرهنگی وارد مرحله جدیدی کرده است. در دوهفته اخیر اغلب رسانه های غربی موج سنگین تبلیغات خود را بر مبنای ارائه تصویری خشن و غیرمنطقی از آموزه های اسلامی قرار داده اند.این اتفاق باعث شد تا خلق برساخته ای نادرست و اغراق آمیز از اعتقادات مسلمانان در قالب پروژه اسلام هراسی، بار دیگر به گفتمان حاکم دستگاه تبلیغاتی غرب بدل شود.

اگرچه گاهی در همین فضای غبارآلود و سرشار از هیاهو نیز شاهد بودیم که اذهان آگاه و منصفی در پی واکاوی لایه های پنهان وناگفته این ماجرا، به دور از بزرگ نمایی تبلیغاتی مرسوم هستند.با این حال این رویکرد پرسشگرانه و حقیقت خواهانه نیز زیر آوار اطلاعات تحریف شده اما پرزرق وبرق صاحبان قدرت رسانه ای گم می شود. این شکل از حقیقت خواهی روشنگرانه که معمولاً برخی چهره های دانشگاهی متولی آن هستند، پاسخی قانع کننده و کامل دریافت نکرده و در سطوح کلان نیز با سانسور و طرد مواجه می شود. نتیجه محتوم این فرایند نامطلوب، مستور ماندن حقایق در پرده ای از ابهام و بی خبری است.

 تحقیر وتوهین؛ بسترساز سیاست مهار
این وضعیت  از دو دهه پیش و با جایگزینی اسلام به جای کمونیسم به مثابه دشمن وگفتمان رقیب لیبرال دموکراسی غرب، نگرش رایج در تصمیم سازی های دولتمردان غربی و به ویژه ایالات متحده آمریکا شد.این گفتمان به شکلی عینی در تلاش برای تغییر نگرش شهروندان آمریکایی بهجهان اسلام ومسلمانان ساکن آمریکا، پس از ۱۱ سپتامبر متبلور شد. در کشورهای اروپایی هم با توجه به افزایش روزافزون جمعیت مسلمانان  و حضور آنان در جایگاه های علمی، هنری و ورزشی معتبر، باعث شد تا ابتدا بسیاری از گروه های راست گرای افراطی و سپس سیاستمداران این کشورها به فکر مهار اسلام رو به گسترش در میان جوامع خود باشند.در این میان برخی اقدامات نابخردانه و غیرانسانی توسط گروه های تندرویی که به نام اسلام دست به ترور و اقدامات خشونت آمیز می زدند، هیزم این آتش را بیشتر کرد.

در چنین شرایطی است که پاک کردن غبار غفلت و تبلیغات از دلایل رشد اسلام گرایی در اروپا و امریکا و   واکاوی دلیل مخالفت بی وقفه دولتمردان غربی با این پدیده ضروری می شود. این  همان نکته مهم ومحوری پیام اخیر مقام معظم رهبری خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی است.

 سابقه نامطلوب دولت های غربی در ایجاد رعب و نفرت
رهبر معظم انقلاب در این نامه«حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی» را دلیل نگارش این متن معرفی کرده و علت مخاطب قراردادن جوانان اروپایی و آمریکای شمالی را در این نکته می داند که از یک سو آینده‌ی ملت و سرزمینشان در دستان آنهاست و از  سوی دیگر «حس حقیقت‌جویی در قلب های آنها  زنده‌تر و هوشیارتر» است. ایشان صراحتاً تصویر و چهره ای که  توسط دولتمردان غربی از اسلام به مخاطبان این نامه می شود را به چالش کشیده و می گویند:« از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ــ تلاش های زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهره‌گیری از آن، متاسفانه سابقه‌ای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد.»

برای یافتن نمونه های تاریخی این سابقه طولانی می توان  گریزی به تاریخ زد. می شود از قرن ها پیش و ماجرای نفوذ اسلام به قلب اروپا به دست امپراتوری عثمانی و ماجرای زوال دولت اسلامی اندلس و یا جنگ های صلیبی گفت. اما نمونه نزدیک تری نیز وجود دارد که درک آن  برای نسل جوان اروپایی آسانتر است.

با پایان جنگ جهانی دوم،  تبلیغات گسترده ای از سوی بریتانیا و ایالات متحده آمریکا درباره جنایات آلمان نازی علیه یهودیان اروپا صورت گرفت. تصفیه نژادی، کوره های آدم سوزی، اردوگاه های کار با شرایط دهشتناک و دهها ماجرای خوفناک دیگر که در قالب های مختلف و در حجمی گسترده افکار عمومی دنیا را تکان داد. اگرچه شواهد پرتعداد ومعتبر تاریخی وقوع جنایات انسانی نازیها در طول دوران حاکمیتشان را تایید می کند اما  نباید از اغراق و بزرگ نمایی این حوادث که به منظور مشروعیت بخشی به تشکیل دولت مجعول اسرائیل رخ داد غافل  شد. در سال های پس از جنگ جهانی دوم،ترسیم چهره ای رنج کشیده و مظلوم از یهودیان اروپا که زخم خورده و آسیب دیده از جنایت آلمانی ها به دنبال بازگشت به خانه آباء و اجدادی خود هستند در دستور کار این رسانه ها قرار گرفت. این وضعیت تا به امروز  نیز ادامه دارد و شاهد هستیم که محصولات فرهنگی و هنری  فراوانی در  قالب  فیلم، نمایشنامه، کتاب و.. درباره این موضوع تولید و در سطحی گسترده توزیع شده است. براین مبنا «هولوکاست» که رویدادی غیرانسانی و ضدبشری بود، خود به بهانه ای برای تشکیل غیرانسانی ترین رژیم کره خاکی  و بسترساز وقوع جنایات گسترده رژیم صهیونیستی در شش دهه گذشته تبدیل شد. گفتمان حاکم بر محافل علمی و رسانه ای غرب اجازه هیچ گونه تحقیق و تفحص درباره این پدیده را نمی دهند و از سوی دیگر با تبلیغات گسترده و جذاب  خود،  همواره وجود یک دشمن خطرناک و دائمی را برای اسرائیلی ها را گوشزد می کنند. این تصویر سازی و ایجاد نفرت از « دیگری» بی رحم در حالی صورت می گیرد که همین رسانه ها در قبال جنایات پرشمار و آشکار دولتمردان اسرائیلی در سالیان اخیر، واکنش های منفعلانه ای را در پیش گرفته اند.

حادثه ۱۱ سپتامبر یکی دیگر از موضوعات مورد علاقه اربابان رسانه دنیا برای ایجاد نفرت از دشمن موهوم و تحقیر اسلام و آموزه های دینی بود. در پرتو این حادثه، این بار اسلام هموزن وهمنشین تروریسم شد. این بهانه فرصتی را در اختیار دولت بوش قرار داد تا بتواند سیاست های جنگ افروزانه و جنگ طلبانه خود را در افغانستان و عراق محقق سازد. ایالات متحده آمریکا با ایجاد ترس و احساس ناامنی در عرصه داخلی و فضای امنیتی و سیاه و سفید در صحنه روابط بین الملل، زمینه را برای پذیرش اقدامات نظامی و سودجویانه خود مهیا ساخت.این هراس افکنی و نفرت پراکنی که زمانی نازیسم هیتلری و کمونیسم شوروی را بهانه قرار می داد این بار اسلام وآموزه های اسلامی را هدف قرار داد. وضعیتی که همچنان رویکرد غالب دول غربی در برخورد با جهان اسلام است.

 دعوت به تامل، روشنگر فضای مه آلود و مسموم
رهبر انقلاب با توجه به این مسئله بنیادین است که جوانان ساکن در این کشورها را این گونه خطاب می کند:« ما به خوبی می دانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینه‌ی مشترک تمام آن سودجویی‌های ستمگرانه بوده است. اکنون می خواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراس‌افکنی و نفرت‌پراکنی، این‌بار با شدتی بی‌سابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است».

دعوت به تفکر وتامل درباره این پدیده سیاسی و فرهنگی، اقدامی بجا، منطقی و پذیرفتنی است. کمترین فایده این بازاندیشی همان گونه که در متن نامه نیز آمده است خلق «فرصت مغتنم برای کشف حقیقت های نو» پیش روی نسل جوان اروپایی و آمریکایی است. فرصتی که به منظور«فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام» نصیب آنها خواهد شد تا در پرتو آن چه بسا«آیندگان، این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسوده‌تر به نگارش درآورند». برهه ای که در آن  نفرت از جوامع  و ادیان دیگر زمینه ای برای ترویج منفعت طلبی و سودجویی های ستمگرانه ابرقدرت ها فراهم آورده است.