خاطرات شنیدنی جانباز خدابنده ای+تصاویر

روح اله گنج خانلو جانباز و ازاده خدابنده ای با تبریک اعیاد شعبانیه بویژه ولادت با سعادت حضرت عباس(ع)خاطرات خود را بیان کرد و از مردم خواست که برای حفظ شأن و جایگاه جانبازان دعا کنند. روح اله گنج خانلو جانباز و ازاده خدابنده در گفت و گو با خبرنگار اشراق24 با تبریک اعیاد شعبانیه […]

grtjujfgfروح اله گنج خانلو جانباز و ازاده خدابنده ای با تبریک اعیاد شعبانیه بویژه ولادت با سعادت حضرت عباس(ع)خاطرات خود را بیان کرد و از مردم خواست که برای حفظ شأن و جایگاه جانبازان دعا کنند.

روح اله گنج خانلو جانباز و ازاده خدابنده در گفت و گو با خبرنگار اشراق24 با تبریک اعیاد شعبانیه بویژه ولادت با سعادت حضرت عباس(ع)اظهار کرد:متولد سال 1349از شهر سجاس متاهل داری دو فرزند و ساکن شهرستان خدابنده هستم.

وی افزود: در سال 60 چون سن من کم بود و دلمی می خواست که به جبهه بروم در شناسنامه ام دستکاری کردم و از این طریق توانستم اعزام شوم.

جانباز قیداری ادامه داد: در ابتدا بعد از گذراندن دوره آموزشی نظامی در تهران به اهواز منتقل شدم و از آنجا بهد پادگان کرخه رفتم و پس از 10 برای انجام عملیات دار الخوئین که مقدمه ای برای آزاد سازی خرمشهر بود به جاده اهواز خرمشهرمنتقل شدم.

گنج خانلو تصریح کرد: در این عملیات که در روز 12 اردیبهشت سال 61 بود در حین مبارزه با عراقی ها خمپاره ای به سنگر تانک اصابت کرد و تنها چهار نفر زنده ماندند و بقیه شهید شدند و من از ناحیه پشتم یعنی کمرم و پای چپم مجروح شدم و جانباز 50درصد هستم.

وی افزود: در ان زمان مهمات ما هم تمام شده بود و عراقی ها ما را محاصره کردند و چند نفر از آنها به جنازه ها رگبار بستند و یکی از عراقی ها می خواست با تانک ما را بزند که دیگری نگذاشت و گفت آنها را به اسارت ببریم.

جانباز قیداری ادامه داد: سپس چشم و دست ما رابسته و داخل ماشین گذاشتند و آنهایی که ریش داشتند را بدترین شکنجه می کردند و رئیس عراقی ها ادنا خیراله وزیر جنگ وقت عراق بود که می گفتند هزار زن محافظ وی هستند.

وی افزود: در هر ماشین 5 نفر اسیر ایرانی و 25عراقی قرار داشت و ما را به بصره بردند و چشمانمان را در ماشین باز کردند و می دیدیم که مردم به ما دمپایی و کلوخ می زدند و هدف عراقی ها از بردن ما در شهر بصره و گرداندن ما در آن شهر بخاطر بی عابرو کردن ما بود.

گنج خانلو اضافه کرد: سپس ما را به بیمارستان بصره بردند و عماد رئیس انجا بود که یکی از جلاد های عراقی بود و در اسرا به دنبال پاسدار می گشت و در حین ورود ما به بیمارستان به یکی از اسرای ایرانی لگد محکمی زد به گونه ای که وی روی زمین افتاد و من پس از ورود به بیمارستان به خواب رفتم و در خواب دیدم که پسر همسایه مان به رحمت خدا رفته است و با لباس سفید او را می برند در آن زمان از خواب پریدم و متوجه شدم که ان اسیر ایرانی که لگد خورده بود شهید شد.

وی افزود: در انجا موقع اذان اگر اسرای ایرانی اذان می گفتند به او سیلی می زدند و غذا را هم مانند حیوان برایمان پرت می کردند و می گفتند ایرانی ها نجس هستند و برای به هوش اوردن مریض هایی که عمل کرده بود سیلی بر صورتش می زدند.

جانباز قیداری ادامه داد: سپس ما را به بیمارستان نیروی هوائی بغداد که صرفا یک سالن بود و هیچ گونه تجهیزاتی نداشت بردند و من را در آنجا عمل کردند و ترکش را از پایم در آوردند.

وی افزود: هیچ وقت یادم نمی رود آن روزی که صلیب سرخ می خواست برای بازرسی سری به اسرا بزند و عراقی ها سعی می کردند که همه چیز را خوب جلوه بدهند.

گنج خانلو ادامه داد: یکی از اسرای ایرانی که مجروح بود و روی تخت بیمارستان خوابده بود چون هوابه شدت گرم بود و کسی هم اصلا به وی رسیدگی نکرده بود زمانی که می خواستند وی را برای بازدید صلیب سرخ آماده کنند زمانی که او را از روی تخت برگرداندند همه پوست پشت بدنش کنده شد و به تخت چسبیده بود(با گریه گفت خدا ازشان نگذرد).

وی افزود: من یک روز که پانسمان پایم را عوض می کردند متوجه شدم که قسمتی از پایم سفید شده است و کرم های زیادی در روی ان قسمت وجود دارد و فهمیدم که پایم عفونت شدیدی کرده است و به عراقی که مثلا پرستار بود اعتراض کردم و وی در پاسخ گفت که این مجروحیت حمار است و من هم گفتم که نه این مجروحیت آمریکایی است.

گنج خانلو ادامه داد: سپس ما را به زندانی که به زبان عراقی قفس می گفتند بردند و در حین ورود به آنجا رئیس زندان به امام(ره) و مسئولین کشور ایران فحش و ناسزا می گفت و هر ایرانی که اعتراض می کرد بسیار محکم با چوب به سر و بدن وی می زد.

وی افزود: سپس به ما بالش دادند و گفتند روس سر خود بگذارید و وارد زندان شوید این در حالی بود که ما نمی دانستیم آن راهرو و دالانی که وارد آن می شویم در سمت چپ و راست آن نزدیک هشت عراقی با کابل ایستاده بودند تا در حین عبور ما از آنجا با کابل به سر و صورت ما بزنند و این خوشامد گویی آنها به ایرانی ها به زندان بود.

جانباز قیداری ادامه داد: من چون بچه بودم و جثه کوچکی هم داشتم چند بار بالش و کوله پوشتی ام زمین افتاد و پس از عبور از آن دالان ما را تقسیم کردند و هرکس را به زندان مشخصی می بردند و من را هم داخل اتاق بزرگی کردند به گونه ای که پس از وارد شدنم به آنجا همه افرادی که انجا بودن به طرف من دویدند و همه آنها لباس زرد پوشیده بودند و من یک لحظه فکر کردم آنجا دیوانه خانه است ولی بعد از حرف زدن یکی از آنها که به فارسی گفت از کجا می آیی فهمیدم که آنها اسرای ایرانی هستند و بسیار خوشحال شدم.

وی افزود: اسارت هم سختی های خودش را داشت و به عنان نمونه درآسایشگاه اسرا دستشویی وجو نداشت و بیرون از سان 8 دستشویی برای400نفر بود ان هم در طول روز برای ساعت محدود و مشخصی بود و به ناچار داخل آسایشگاه با پتو دست شویی درست کرده بودیم.

گنج خانلو ادامه داد: زمانی که ما برای خانواده مان یا بالعکس شاید سالی یک بار نامه می دادیم عراقی ها نامه های مار باز می کردند و خودشان برای تضعیف روحیه مان در آن دست کاری می کردند مثلا از زبان همسرمان می نوشتند که وی منتظر نمانده و ازدواج کرده است و در سال 69بعد از 9سال آزاد شدم.

وی درباره جانباز و وظیفه وی گفت: جانبازان باید مطیع ام رهبر باشند تا شرمنده امام و شهدا نباشند و پرچم را به دست صاب اصلی این حکومت و نظام که امام زمان(عج)بدهند که خیر دنیا و آخرت در این است.

جانباز قیداری ادامه داد: از مسئولین در خواست می کنم که از وجود جانبازان بیشتر بهره ببرند و برای نسل جوان در مدارس دانشگاهها ،اردوها و نماز جمعه از جانبازان به عنوان راویان دوران دفاع مقدس استفاده کنند.

وی افزود: از جانبازان می خواهم که به وظیفه خود عمل کنند و تقوای خود را حفظ کنند که در این صورت است که می توانند روی مردم بویژه جوانان اثر گذار باشند.

گنج خانلو با بیان اینکه در زمان حاضر هم جانبازان مورد امتحان الهی قرار می گیرند گفت: از مردم در خواست می نمک همانگونه که در دوران اسارت برای آزادی ما دعا کردند الان هم برایاینکه بتوانیم شان و جایگاه جانبازی زا حفظ کنیم نیز دعا کنند.